تکامل در هرم مازلو
آبراهم مازلو به عنوان یک روانشناس انسان گرا سلسله مراتب نیازهای انسان را در 5 دسته کلی و در قالب یک هرم طراحی کرده است. این نظریه که به هرم مازلو معروف شده است مبنای تحلیل و مطالعات بسیاری از روانشناسان در حوزه رفتارهای انسانی است و یک تئوری انگیزشی پنج لایه در روانشناسی است.
مازلو نیازهای انسان را به پنج دسته ی نیازهای “زیستی”، “امنیتی”، “اجتماعی”، “احترام” و “خودشکوفایی و خود انگیزشی” تقسیم کرده است. البته بعدها دو نیاز “دانش اندوزی، شناخت و درک پدیده ها” و “نیاز به زیبایی و نظم” نیز به آنها افزوده شده است. بر اساس این نظریه، نیازهای بنیادی و اصلی بیشتر افراد، تلاش برای بقاست و این اولین چیزی است که موجب حرکت و ایجاد انگیزه برای انجام کارها می شود. با تحقق این نیازها سطح دیگری از نیاز اهمیت پیدا می کند که محرک فرد برای انجام کارها و رسیدن به اهداف بالاتر است.
چنانچه روند حرکت انسان را از چندین هزار سال پیش یعنی از عهد غارنشینی تاکنون و یا حتی قبل از آن بررسی کنیم رشد و تغییرات کاملا مشهود است. چنانچه رشد را به معنای افزایش قدرت استفاده از طبیعت و تکنولوژی بدانیم، می توانیم قبول نماییم که هوش انسان و در نتیجه مغز انسان تغییراتی در این هزاران سال پیدا کرده است. با در نظر گرفتن هرم مازلو به عنوان بازگوکننده نیازهای انسان در جوامع مختلف، برای مثال در کشور سوییس جامعه شاید بیشتر به دنبال آسایش بوده و در یک کشور آفریقایی جامعه بیشتر به دنبال غذا برای زنده ماندن می باشد، بنابراین می توانیم قبول کنیم در همین لحظه نیز جوامعی مختلف در رده های گوناگون هرم مازلو وجود دارند و هر جامعه با گذر از یک طبقه وارد طبقه بعدی می گردد.
موردی که می بایستی به آن توجه کرد تغییرات مغز در بعد زمان بوده است، این رشد یا تغییرات باعث شده است که ریشه ای (که برای راحتی کار آن را ریشه عصبی می نماییم) میان احتیاجات اولیه انسان و احتیاج های بعدی آن ایجاد گردد.
زمانی اغنای احتیاجات فیزیکی انسان صرفا از بین بردن این احتیاجات بوده است ولی با مرور زمان رفع این احتیاجات همراه با سایر عوامل معنوی، ظاهری و کیفی کامل می شود و برای مثال خوردن غذا باعث رفع گرسنگی نمی گردد و ممکن است حتی انسان با خوردن غذا بدون همراهی با مسائل معنوی دچار فقر نیازهای احساسی گردد و از بین برود.
بنابراین می توانیم تکامل انسان را به صورت فیزیک و معنوی با همدیگر بررسی کنیم. با در نظر گرفتن مغز یک انسان، اگر با مرور زمان دم در انسان کوچک و کوچک تر و نهایتا از بین رفت، در سیستم عصبی انسان نیز تغییراتی به وجود آمده است و شاید یک اتصال احتیاجات فیزیکی و معنوی را به یکدیگر متصل می نماید.
نیاز به خودشکوفایی
نیاز به رضایت درونی
نیاز به عشق محبت، تعلق خاطر
نیاز به امنیت
نیازهای اولیه یا فیزیولوژیکی